یکی از اصول و مبانی مدیریت، جهانی بودن آن است: مدیریت باید بتواند بدون تبعیض نژادی ، زبانی و اقتصادی و فرهنگی، همه مردم دنیا را تحت پوشش داشته باشد! جدا کردن افراد و کانالیزه کردن آنها در یک حزب، سازمان یا گروه و قبیله، نتیجه ای جز درگیری و نابودی و مرگ انسانها ندارد. زیرا امکانات ثابت است، هر بخش از انسانها آنها را تصاحب کند، بخش دیگر بی بهره می ماند. هر کشوری صاحب شود بقیه بی نوا می گردند. همه مشکلات بشریت از همین دید: جزیره ای داشتن است، هرکس تمایل دارد برای خود یا گروه یا ملت خود، افتخار آفرینی کند و در نتیجه انسانیت، در این میان می میرد. مدیریت باید دارای مکتب باشد، یعنی برای همه جهان مفید باشد.هیچ مکتب غیر الهی نمی تواند درست مدیریت کند، زیرا که انسان را نشناخته، یا انسانیت را قطعه ای می بیند. تنها کسی می تواند مدیریت جهانی داشته باشد که: در اوج تقوا و فضیلت باشد،
در اوج فداکاری و در اوج معصومیت. زیرا انسان را خدا آفریده، لذا او را می شناسد و میداند: چه چیزی برای او مناسب است. در تمدن غربی یا شرقی، همیشه اصالت به قوم و کشور و قبیله است، و یا نژاد برتر. مدیریت جهانی لازم نیست از داخل سازمان ملل یا یونسکو و یونیسف باشد، زیرا که آنها نیز به تبع سازمانی، گرفتار خود برتر هستند. این خود برتر، در مقابل درآمد ناچیز سازمان ملل، دچار شکستگی شده، برای کسب مال و ثروت نمی توانند درست مدیریت کنند. وقتی مدیر معصوم نباشد از هر منشا درآمدی، یک نهر برای خود جدا می کند. پس خانواده یا فامیل برای او مهمتر از همه جهان می شوند، زیرا این جوی باریکه ای که جدا کرده، باید دست کسی بسپارد که: بتواند از او پس بگیرد. از این جا مسئله امانت مطرح می شود: کسی که امانت دار است، باید بداند امانت او از دزدی حاصل شده است! لذا رذیلت اخلاقی بنام خیانت رشد می کند، و امانت دار را به طمع می اندازد. و همه مدیران تبدیل به: امانت داران خیانت پیشه می شوند. که درست در مقابل معصومیت و بیگناهی است. معصومیت یک تعریف عملکردی دارد: اینکه شخص اشتباه و گناه نمی کند. اما این معصومیت به دید بلند، و اینده نگری او بستگی دارد. معصوم یک مدیریت استراتژیک است، که آینده مثل روز برایش روشن است. البته آینده برای همه روشن است، همه می دانند ولی دانش خود را سرپوش می گذارند! و آن را خرافات می خوانند، زیرا برخلاف میل باطنی و خواست شخصی آنها است. در واقع آنها مبارزه می کنند که: آینده معلوم را تغییر دهند. و این یعنی رضایت ندارند، وضع موجود و آینده آن را نمی پسندند. در حالیکه معصوم کسی است که می داند: دنیا را خدا آفریده و بدون هدف نبوده، و پیروزی نهایی هم با اهل حق است. درست برعکس همه مردم. که می دانند تا 25سال دیگر اسرائیل وجود ندارد، ولی سعی می کنند این امر اتفاق نیافتد! پس کسانیکه به نابودی اسرائیل نمی اندیشند، همه غیر معصوم هستند. زیرا قران آینده این قوم را ترسیم کرده است. کسانی که آن را قبول ندارند معصوم نیستند. البته معصومیت درجات دارد. میتوان به درجات آن امیدوار بود. وظیفه انسان در کل تاریخ عبادت خداست. هرکس به درجاتی از عبادت برسد، به معصومیت هم نزدیکتر می شود. به بیان دیگر عبادت، زمینه معصومیت را فراهم می کند، زیرا انسان به کمال خود نزدیک می شود. هرچه به کمال نزدیکتر شود، نقص او کمتر می شود. کسی که اصلا نقص ندارد، در اوج انسان کامل ایستاده است. مردم ناخود آگاه به کمال عشق می ورزند! و انسان های کامل را دوست دارند. لذا همه انسان ها وقتی به فطرت خود رجوع می کنند: مانند آهنی که به آتش نزدیک می شود، مانند او سرخ می شود.
Innocence and global management
One of the principles of management is its universality: management must be able to cover all the people of the world without racial, linguistic, economic and cultural discrimination! Separating individuals and channeling them into a party, organization or group and tribe has no result other than conflict and the destruction and death of human beings. Because the possibilities are fixed, every part of human beings takes them, the other part is useless. Whatever country is owned, the rest become impatient. All the problems of humanity are from this point of view: having an island, everyone wants to create pride for themselves or their group or nation, and as a result, humanity dies in the process. Management must have a school, that is, it must be useful to the whole world. No non-divine school can manage properly, because it does not know man, or sees humanity as a piece. Only one can have universal management who is: at the peak of piety and virtue, at the peak of sacrifice and at the peak of innocence. Because man was created by God, so he knows him and knows: what is suitable for him. In Western or Eastern civilization, there is always originality to the people, country and tribe, or superior race. Global governance does not have to come from within the United Nations or from UNESCO and UNICEF, because they are also organizationally superior. This superior self, in the face of the meager income of the United Nations, is broken, unable to properly manage to acquire wealth. When the manager is not innocent, he separates a stream for himself from any source of income. So the family is more important to him than the rest of the world, because the atmosphere he has separated must be left to someone who can take it back. Hence the issue of fiduciary duty: the one who is a creditor must know that his fiduciary duty has been obtained from theft! Therefore, moral viciousness grows in the name of betrayal, and makes the trustee greedy. And all managers become: betrayers. Which is right in the face of innocence and innocence. Innocence has a functional definition: that one does not make mistakes or sins. But this innocence depends on his vision, and his foresight. Innocent is a strategic management, for whom the future is as bright as the day. Of course, the future is bright for everyone, everyone knows, but they cover their knowledge! And they call it superstition, because it is against their inner desire and personal desire. In fact, they are struggling to change the future. And that means they are not satisfied, they do not like the current situation and its future. While the infallible is the one who knows: God created the world and it was not without purpose, and the final victory is with the people of truth. Just the opposite of all people. They know that Israel will not exist for another 25 years, but they try not to let this happen! So those who do not think about the destruction of Israel are all innocent. Because the Qur"an has depicted the future of this people. Those who do not accept it are not innocent. Of course, there are degrees of innocence. One can hope for its degrees. Man"s duty throughout history is to worship God. Whoever attains a degree of worship becomes closer to innocence. In other words, worship provides the ground for innocence, because man is approaching his perfection. The closer he gets to perfection, the less flawed he becomes. One who has no flaws at all stands at the height of a perfect human being. Unconscious people love to perfection! And they love perfect human beings. Therefore, when all human beings return to their nature: they turn red like iron that approaches fire.
البراءة والإدارة العالمیة
أحد مبادئ الإدارة هو عالمیتها: یجب أن تکون الإدارة قادرة على تغطیة جمیع الناس فی العالم دون تمییز عنصری ولغوی واقتصادی وثقافی! إن تفریق الأفراد وتقسیمهم إلى حزب أو منظمة أو جماعة أو قبیلة لیس له نتیجة سوى الصراع وإبادة البشر وموتهم. لأن الاحتمالات ثابتة ، کل جزء من البشر یأخذها ، والجزء الآخر عدیم الفائدة. أیا کان البلد المملوک ، فإن البقیة تفقد صبرها. جمیع مشاکل الإنسانیة من وجهة النظر هذه: امتلاک جزیرة ، یرید الجمیع خلق الفخر لأنفسهم أو لمجموعتهم أو أمتهم ، ونتیجة لذلک ، تموت الإنسانیة فی هذه العملیة. یجب أن یکون للإدارة مدرسة ، أی یجب أن تکون مفیدة للعالم کله. لا یمکن لأی مدرسة غیر إلهیة أن تدیر بشکل صحیح ، لأنها لا تعرف الإنسان ، أو ترى الإنسانیة کقطعة. یمکن لشخص واحد فقط أن یکون لدیه إدارة شاملة: فی ذروة التقوى والفضیلة ، فی ذروة التضحیة وفی ذروة البراءة. لأن الإنسان خلقه الله فیعرفه ویعلم: ما یلیق به. فی الحضارة الغربیة أو الشرقیة ، هناک دائمًا أصالة للشعب أو البلد والقبیلة أو العرق المتفوق. لا یجب أن تأتی الحوکمة العالمیة من داخل الأمم المتحدة أو من الیونسکو والیونیسیف ، لأنهما متفوقان تنظیمیاً. هذه الذات المتفوقة ، فی مواجهة الدخل الضئیل للأمم المتحدة ، محطمة ، وغیر قادرة على إدارة الثروة بشکل صحیح. عندما لا یکون المدیر بریئًا ، فإنه یفصل التدفق لنفسه عن أی مصدر دخل. لذا فإن الأسرة أهم بالنسبة له من بقیة العالم ، لأن الجو الذی انفصل عنه یجب أن یُترک لمن یستطیع استعادته. ومن هنا تأتی مسألة الواجب الائتمانی: یجب على الدائن أن یعلم أن واجبه الائتمانی قد حصل من السرقة! لذلک فإن الشر الأخلاقی ینمو باسم الخیانة ویجعل الوصی جشعًا. وکل المدیرین یصبحون: خونة. وهو حق فی مواجهة البراءة والبراءة. البراءة لها تعریف وظیفی: أن لا یخطئ المرء ولا یخطئ. لکن هذه البراءة تعتمد على رؤیته وبعد نظره. الأبریاء هی إدارة إستراتیجیة یکون لها مستقبل مشرق مثل النهار. بالطبع المستقبل مشرق للجمیع ، یعلم الجمیع ، لکنهم یغطون معرفتهم! ویطلقون علیها اسم خرافات ، لأنها تتعارض مع رغبتهم الداخلیة ورغبتهم الشخصیة. فی الواقع ، إنهم یکافحون من أجل تغییر المستقبل. وهذا یعنی أنهم غیر راضین ، ولا یحبون الوضع الحالی ومستقبله. بینما المعصوم هو العارف: خلق الله العالم ولم یکن بلا هدف ، والنصر النهائی مع أهل الحق. فقط عکس کل الناس. إنهم یعرفون أن إسرائیل لن تکون موجودة لمدة 25 سنة أخرى ، لکنهم یحاولون عدم السماح بحدوث ذلک! لذا فإن أولئک الذین لا یفکرون فی تدمیر إسرائیل جمیعهم أبریاء. لأن القرآن رسم مستقبل هؤلاء الناس. أولئک الذین لا یقبلون لیسوا أبریاء. بالطبع ، هناک درجات من البراءة. یمکن للمرء أن یأمل فی درجاتها. واجب الإنسان عبر التاریخ هو عبادة الله. ومن بلغ درجة من العبادة یقترب من البراءة. بکلمات أخرى ، العبادة هی الأساس للبراءة ، لأن الإنسان یقترب من کماله. کلما اقترب من الکمال ، قل عیوبه. الشخص الذی لیس لدیه عیوب على الإطلاق یقف فی ذروة إنسان مثالی. الناس فاقدو الوعی یحبون الکمال! وهم یحبون البشر المثالیین. لذلک ، عندما یعود کل البشر إلى طبیعتهم: مثل الحدید الذی یقترب من النار ، یحمر مثله .
Kepolosan dan manajemen global
Salah satu prinsip manajemen adalah universalitasnya: manajemen harus mampu mencakup semua orang di dunia tanpa diskriminasi ras, bahasa, ekonomi dan budaya! Memisahkan individu dan menyalurkannya ke dalam sebuah partai, organisasi atau kelompok dan suku tidak ada akibat lain selain konflik dan kehancuran serta kematian manusia. Karena kemungkinannya tetap, setiap bagian manusia mengambilnya, bagian lainnya tidak berguna. Negara mana pun yang dimiliki, sisanya menjadi tidak sabar. Semua masalah kemanusiaan adalah dari sudut pandang ini: memiliki pulau, setiap orang ingin menciptakan kebanggaan bagi diri sendiri atau kelompok atau bangsanya, dan akibatnya, umat manusia mati dalam prosesnya. Manajemen harus memiliki sekolah, yaitu harus bermanfaat bagi seluruh dunia.Tidak ada sekolah non-ketuhanan yang dapat mengelola dengan baik, karena tidak mengenal manusia, atau melihat kemanusiaan sebagai satu kesatuan. Hanya satu yang dapat memiliki manajemen universal yaitu: di puncak kesalehan dan kebajikan, di puncak pengorbanan dan di puncak kepolosan. Karena manusia diciptakan oleh Tuhan, maka dia mengenalnya dan mengetahui: apa yang cocok untuknya. Dalam peradaban Barat atau Timur, selalu ada orisinalitas orang, negara dan suku, atau ras yang unggul. Tata kelola global tidak harus datang dari dalam Perserikatan Bangsa-Bangsa atau dari UNESCO dan UNICEF, karena mereka juga unggul secara organisasi. Diri yang unggul ini, di hadapan pendapatan Perserikatan Bangsa-Bangsa yang sedikit, hancur, tidak mampu mengelola kekayaan dengan baik. Ketika manajer tidak bersalah, dia memisahkan aliran untuk dirinya sendiri dari sumber pendapatan mana pun. Jadi keluarganya lebih penting baginya daripada bagian dunia lainnya, karena atmosfer yang dia pisahkan harus diserahkan kepada seseorang yang dapat mengambilnya kembali. Oleh karena itu, masalah kewajiban fidusia: orang yang menjadi kreditor harus tahu bahwa kewajiban fidusia diperoleh dari pencurian! Karena itu, kekejaman moral tumbuh atas nama pengkhianatan, dan membuat wali menjadi serakah. Dan semua manajer menjadi: pengkhianat. Yang benar dalam menghadapi kepolosan dan kepolosan. Kepolosan memiliki definisi fungsional: bahwa seseorang tidak membuat kesalahan atau dosa. Tapi kepolosan ini tergantung pada penglihatannya, dan pandangan jauh ke depan. Innocent adalah manajemen strategis, untuk siapa masa depan cerah seperti hari itu. Tentu saja, masa depan cerah untuk semua orang, semua orang tahu, tetapi mereka menutupi pengetahuan mereka! Dan mereka menyebutnya takhayul, karena itu bertentangan dengan keinginan batin dan keinginan pribadi mereka. Padahal, mereka berjuang untuk mengubah masa depan. Dan itu artinya mereka tidak puas, mereka tidak menyukai keadaan saat ini dan masa depannya. Sedangkan yang sempurna adalah orang yang tahu: Tuhan menciptakan dunia dan itu bukan tanpa tujuan, dan kemenangan terakhir ada bersama orang-orang yang benar. Kebalikan dari semua orang. Mereka tahu bahwa Israel tidak akan ada selama 25 tahun lagi, tetapi mereka berusaha untuk tidak membiarkan ini terjadi! Jadi mereka yang tidak berpikir tentang kehancuran Israel semuanya tidak bersalah. Karena Alquran telah menggambarkan masa depan orang-orang ini. Mereka yang tidak menerimanya bukannya tidak bersalah. Tentu saja, ada derajat kepolosan. Seseorang bisa berharap derajatnya. Tugas manusia sepanjang sejarah adalah menyembah Tuhan. Siapa pun yang mencapai tingkat penyembahan menjadi lebih dekat dengan kepolosan. Dengan kata lain, ibadah memberikan dasar untuk tidak bersalah, karena manusia mendekati kesempurnaannya. Semakin dekat dia dengan kesempurnaan, semakin sedikit kekurangannya. Seseorang yang tidak memiliki kekurangan sama sekali berdiri di ketinggian manusia yang sempurna. Orang yang tidak sadar suka kesempurnaan! Dan mereka mencintai manusia yang sempurna. Karena itu, ketika semua manusia kembali ke alam mereka: seperti besi yang menghampiri api, itu memerah seperti dia.